چه گوارا

نويسنده: ميثم احمدي فرد

ارنستو چه گوارا دلا سرنا

در 14 ژوئن 1928 در شهر روساريو آرژانتين متولد شد. در سال 1953 مدرك پزشكي خود را گرفت و در همان سال همراه دوست خود كارلوس فرر به بوليوي و سپس اكوادور و گواتمالا مسافرت كرد. در نامه اي از گواتمالا به مادرش نوشت : " من اينجا از طريق آلرژي شناسي ميتوانم بسيار ثروتمند شوم ولي اين وحشتناك ترين خيانتي است كه ميتوانم به دو "من" كه در خود دارم داشته باشم: من سوسياليست و من مسافر". او تا پايان زندگيش به اين دو من خيانت نكرد و هميشه "سوسياليست و مسافر" باقي ماند.
به هنگام حضور در گواتمالا با تعدادي از تبعيدي هاي كوبايي آشنا شد. بعدها در 9 ژوييه 1955 در خانه شماره 49 خيابان امپاران در مكزيكو، چه گوارا و فيدل كاسترو براي نخستين بار با يكدگير ملاقات كردند و در همينجا بود كه او پذيرفت كه بعنوان پزشك بعضويت گروه انقلابيون كوبايي درآيد كه عليه ديكتاتوري باتيستا در کوبا مبارزه مي كرند.
در 25 نوامبر 1956 حدود ساعت يك و نيم صبح، هشتاد و دو مرد كه همگي لباس سبز زيتوني بر تن كرده بودند و از جمله آنان كاسترو گوارا با قايق "گرانما" بسوي كوبا حركت كردند. آنان يك هفته بعد در شرايطي بسيار دشوار به كوبا رسيدند و بلافصله توسط ارتش شناسايي شدند. اعضاي گروه پراكنده شده و به كوههاي سير مايسترا گريختند به اين اميد كه از انجا بتوانند دوباره خود را سازمان دهند.
ماه بعد گروه انقلابيون توسط ارتش غافلگير شد. سه تن از انان در جا كشته شدند و 21 تن ديگر به چنگ ارتش افتاده و در روزهاي بعد جان باختند. چه گوارا نيز بشدت از ناحيه سينه زخمي شد.
از ژانويه 1957 بتدريج اوضاع بسود انقلابيون تغيير کرد و نخستين همراهيهاي مردم و پيروزيهاي آنان آغاز شد كه چنانکه مي دانيم سرانجام آن به فرار ديكتاتور باتيستا در دسامبر 1958 انجاميد.
با پيروزي انقلاب چه گوارا به شهروندي كوبا برگزيده شد و در برخي مقامهاي اجرايي مشغول شد. او در سالهاي بعد وظيفه برقراري روابط اقتصادي كوباي نوين را با ديگر كشور ها برعهده گرفت و در جريان سفرهاي رسمي خود با نهرو در هند، ناصر در مصر، سوكارنو در اندونزي، تيتو در يوگسلاوي و همچنين با رهبران اتحاد شوروي و چين ملاقات كرد. بعدا به رياست بانك ملي كوبا برگزيده شد و و اسكناس هاي ملي كوبا از آن پس با امضاي او "چه" منتشر شد.
پس از آنکه كمپاني هاي نفتي كوبا در سال 1960 ملي اعلام شد، ايالات متحده تحريم تجاري كوبا را آغاز كرد و چندي بعد روابط خود را با كوبا قطع كرد. در همين سال شكاري هاي امريكايي فرودگاه هاوانا و سانتياگو را بمباران كردند و همزمان با ان 1500 شورشي كوبايي با حمايت امريكا عليه دولت كوبا وارد عمل شدند و در پلايا در خليج خوكها پياده شدند. عمليات انان بكلي شكست خورد و 1113 نفر از اين عده بازداشت و زنداني شدند و بعدا در مدرسه اي در هاوانا بطور علني محاكمه شدند.
در همين زمان چه گوارا که رييس بانك مركزي و معاون رييس جمهور كوبا بود، ضمنا بعنوان فرستاده ويژه كوبا به كشورهاي مختلف مسافرت ميكرد. در 9 دسامبر 1964 چه گوارا به نيويورك مسافرت كرد تا از منافع كوبا در سازمان ملل دفاع كند. وي در سخنراني خود از جمله گفت: ما ميخواهيم سوسياليسم را بنا كنيم. ما جزيي از گروه غير متعهدها هستيم. زيرا هرچند ماركسيست هستيم، با غيرمتعهدها در مبارزه عليه امپرياليسم همراهيم. "
در سال 1966 چه گوارا كه به گفته خودش "مسافر" بود به اين نتيجه رسيد كه بايد ديگر كشورهاي امريكاي لاتين را براي رهايي از دست امپرياليسم ايالات متحده ياري کرد. از اينرو بطور مخفيانه به بوليوي مسافرت كرد تا در انجا به گروهي از انقلابيون مبارزات پارتيزاني را آموزش دهد. اما شرايط بوليوي در ان زمان همانند كوبا اماده پيوستن سريع مردم به انقلاب نبود. به همين دليل گروه كوچك انقلابيوني كه چه گوارا در راس انان بود با مشكلات بيشتري برخورد كردند. در 31 سپتامبر همان سال هفت تن از همراهان او در جريان درگيريها كشته شند. چه گوارا با آگاهي از وخيم بودن شرايط به همراهان خود تاکيد کرد كه اگر نمي خواهند به نبرد ادامه دهند همانجا مي توانند عقب نشيني كنند. همه آنان جز يك تن ماندن و ادامه مبارزه را برگزيدند. بدون غذا، دارو و با چهار زخمي و پنج بيمار.
در 8 اكتبر ارتش بوليوي چه گوارا را دستگير كرد. با رسيدن خبر، سفير امريكا در لاپاز پايتخت بوليوي به رهبران بوليوي اعلام كرد كه از نظر ايالات متحده چه گوارا نبايد زنده بماند. بدينسان دستور قتل چه گوارا ساعت يك بعد از ظهر به هيگوار محلي كه او در آنجا بازداشت بود رسيد. "ماريو تران" افسر مسئول قتل چه گوارا در خاطرات خود مي نويسد: "وقتي من وارد سلول شدم چه گوارا روي نيمكت نشسته بود، پشتش به ديوار بود و مشتهايش به هم گره شده. با ديدن من گفت: شما آمده ايد مرا بكشيد؟ من نميتوانستم شليك كنم. او گفت: خونسرد باشيد، شما فقط يک نفر را مي كشيد. يك گام به عقب برداشتم و چشمانم را بستم و نخستين تير را شكليك كردم. "چه" به زمين افتاد ... من تير دوم را شليك كردم. چشمان چه گوارا اما همچنان باز ماند
انسان فوق العاده اي بود. يک چريک تمام عيار ، شايد اگر اينگونه نبود به قول خودش هم اکنون پزشکي ثروتمند در آرژانتين بود و يا نهايتاً سياست مداري برجسته و دست راست فيدل در کوبا ! اما هرگز نتوانست اينگونه زندگي کردن را تحمل کند، به بولوي رفت و جان خود را در اين راه نهاد.
چه گوارا شايد از نظر ايدئولوژيکي با چريکهايي مثل سيد حسن نصرالله ، مصطفي چمران و حتي احمد شاه مسعود قابل مقايسه نباشد و يک مارکسيست اومانيست باشد که به دنبال بنا کردن سوسياليسم بود اما آزادي را براي همه ميخواست نه فقط براي مردم خودش! کاريزماي خاصي داشت که همين باعث ميشود اين همه مورد توجه قرار بگيرد و عکسش حتي روي تي شرت جوانهاي عصيانگر امريکايي و اروپايي برود. ديگر همه اين نقل معروف را شنيده اند که وقتي "ژان پل سارتر" معروف بعد از پيروزي انقلابيون در کوبا نزد چه گوارا ميرود و از وي زماني ميخواهد براي صحبت، چه گوارا ميگويد 2 بامداد! و وقتي در هنگام ملاقات مي پرسد چرا ساعت 2؟ جواب ميدهد" وقت مردم را نميتوانم به کارهاي شخصي اختصاص دهم حتي اگر طرف مقابل سارتر باشد!"
همين کاريزماي اوست که در ايران هم با وجود اسوه هاي بي نظير مقاومت وقتي نوبت به بحث " منازعات کم شدت" در کلاسهاي دکترين جامع دکتر "ع" در لانه ي جاسوسي ميرسد بحث از " چه گوارائيسم" و مکتب چريکي کوبا ميشود. و چه خوش قدم بود جناب چه گوارا که کلاسها بعد از 114 هفته!!! برگزاري منظم به تعطيلي کشيد و نا تمام ماند!
و در آخر شعري از گابريل گارسيا مارکز براي چه گوارا ( ترجمه احمد شاملو):
منبع: سایت شمسه